عمری دوباره

folder_openدسته‌بندی نشده
commentبدون دیدگاه

عمری دوباره

از کتاب “شگفتی های مهتاب”
به قلم عارف ربانی، هنرمند و نویسنده صاحبدل

یعقوب قمری شریف آبادی

 

اردیبهشت سال 1393، چند وقتی بود که طرز رفتار یکی دو نفر از شاگردانم، موجب رنجش خاطر من شده بود و من پیوسته از سر دلسوزی، ایشان را راهنمایی می کردم؛ تا اینکه یک شب برای چندمین بار، آنها را نصیحت نموم؛ اما متأسفانه توجه ي به نصيحت هاي من نمي كردند و اصلا گوششان بدهکار نبود و من خیلی حرص و جوش می­ خوردم که چرا اینها به خود نمی‌آیند و از این رفتار ناپسندشان دست بر نمی دارند.
پس از مدت كوتاهي، به جهت این مشغله فکری و خستگی زیاد که داشتم، حدود ساعت یازده شب ناگهان دچار سکته مغزی شدم. همان شب، فرزندان و شاگردانم به سرعت مرا به اورژانس بیمارستان بردند. دو روزی که در آنجا بستری بودم، آزمایش­های متعددی انجام دادند. بعد از سه روز متوجه شدم پزشکان گفته بودند که مرا حتماً به مراکز تخصصی­ تر ببرند؛ در غیر این صورت، سکته بعدی به مراتب شدیدتر خواهد بود.
یکی دو روز بعد، علی­رغم میل باطنی، به اصرار شاگردان و فرزندانم برای سی­تی اسکن رگهای گردن و سونوگرافی به مرکز پیشرفته­ تر در ورامین مراجعه کردم که نتیجه آن، نشان می­ داد رگ گردنم دچار گرفتگی با درصد خیلی بالایی است و احتمال بروز سکته بعدی، خیلی جدی است و ممکن است به مرگ منجر شود.
پس از انجام این آزمایشات، همگی اصرار داشتند که نوبت ویزیت یکی از بهترین متخصصان کشور را برایم بگیرند؛ البته نوبت هم گرفته بودند، اما من از آن بی خبر بودم. از آنها اصرار بود و از من انکار و امتناع که به تهران بروم؛ آنها به آنژیوگرافی می­ اندیشیدند و من به نکته و حکمت این سکته فکر می کردم و می‌دانستم که کاملاً سالمم و هیچ گونه مشکلی از نظر جسمانی ندارم. اما آنان باور نمی کردند که من سالم هستم؛ تا اینکه بالأخره پذیرفتم و مجبور شدم برای معاینه به مطب دکتر متخصص در تهران بروم. آن پزشک متخصص، بر خلاف بقیه بیماران، دو بار از گردنم اسکن گرفت؛ مرحله اول، نتیجه اسکن را که دید، گفت: نیازی به آنژیو نیست؛ اما وقتی که برگه آزمایش پرونده پزشکی و اسکنی را که قبلاً در ورامین گرفته بودیم، دید، خیلی مضطرب شد و با تعجب، دستورِ اسکن مجدد داد. بعد از اسکن دوباره، پزشک بسیار شگفت زده شد؛ از اینکه گرفتگی بسیار بالای رگِ نزدیک به مغز، چگونه در طول فقط یکی دو روز، به حالت طبیعی و معمولی خود بازگشته است!
پس از این اتفاق، دانستم که خداوند رحمان عُمر دوباره به من بخشیده تا به جای وقت صرف کردن برای کسانی که گوش دل به نصایح من نمی­ دهند و بی‌توجه از کنار آن می گذرند، به امور مهمتری بپردازم که الحمدلله نیز چنین شد.

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید